پند کازرون


پند کازرون

چَشم خود را باز کن یک سال دیگر هم گذشت عُمر رفته از برای پادشاه قصّه ها هم بر نگشت غیر نیکی در کلام و فکر و رفتارت چه ماند؟ چرخ گردون تاج و تخت شاه شاهان را ستاند گر گُذارت به دیار کازرون و شهر...


چَشم خود را باز کن یک سال دیگر هم گذشت
عُمر رفته از برای پادشاه قصّه ها هم بر نگشت
غیر نیکی در کلام و فکر و رفتارت چه ماند؟
چرخ گردون تاج و تخت شاه شاهان را ستاند
گر گُذارت به دیار کازرون و شهر شیران اوفتاد
تیز بنگر مُلکِ شاپوری که بودش آباد
شاه رُخ مخدوش و پایش به ستونی بَند است
کین سرانجامِ تمامِ حاکمان یک پند است
گر که مَنصب داری و اَفضل شدی بر دیگران
نیک کن وَرنه شوی وارث اندوهی گران
تا که دستت می رسد بر خدمت هر لایقی همّت گمار
عاقبت سهم تو گوری و تَنت اِطعام مار
فروردین 1403



ریزه کشکول 20