مونالیزا
آغوشم از رفتن پُره مردی به دنیا اومده حالا کجای ساعتی دیوار، بالا اومده من التماس آخرم یک هیچِ تنها از همه اونقدر پابنده توام پاهای من واست کمه دلخونم از خورشیدِ زرد لبهاتو حاشا میکنم حالا...
آغوشم از رفتن پُره
مردی به دنیا اومده
حالا کجای ساعتی
دیوار، بالا اومده
من التماس آخرم
یک هیچِ تنها از همه
اونقدر پابنده توام
پاهای من واست کمه
دلخونم از خورشیدِ زرد
لبهاتو حاشا میکنم
حالا خداوندِ منی
تسبیح و پیدا میکنم
سجاده میندازم جلوت
با اینکه خونهات سنگیه
من خواب بد دیدم ولی
اَخمت عجیبِ، جنگیه
مادر فلسطین و زدن
رویای من تاویل شد
خوابیده بودم که برم
زندانیام تحویل شد
اخبار همش از خونِ و
تکرارِ مرگ زودرس
مردی که گریه میکنه
خاورمیانه، دوردس
بعد، از لبخندِ تو
عکاسِ غربی میبَره
کَن، جایزه، تشویقها
مردی که دائم میچَره
علی رفیعی وردنجانی
مردی به دنیا اومده
حالا کجای ساعتی
دیوار، بالا اومده
من التماس آخرم
یک هیچِ تنها از همه
اونقدر پابنده توام
پاهای من واست کمه
دلخونم از خورشیدِ زرد
لبهاتو حاشا میکنم
حالا خداوندِ منی
تسبیح و پیدا میکنم
سجاده میندازم جلوت
با اینکه خونهات سنگیه
من خواب بد دیدم ولی
اَخمت عجیبِ، جنگیه
مادر فلسطین و زدن
رویای من تاویل شد
خوابیده بودم که برم
زندانیام تحویل شد
اخبار همش از خونِ و
تکرارِ مرگ زودرس
مردی که گریه میکنه
خاورمیانه، دوردس
بعد، از لبخندِ تو
عکاسِ غربی میبَره
کَن، جایزه، تشویقها
مردی که دائم میچَره
علی رفیعی وردنجانی