کشیدن پرده ی مترواش شده از شهوت داستان یک دوست داشتن بی انتها هُرمِ نزدیکی به عریانی بدنی پر از حلاوت درِ گوشی حرف زدن باهم از تمامی راز ها وقتی سخت...
عصر است، عصر یک روز نیمه ابری بدون باران. ابرهای تیره دوردست، در پیچ و تاب دره اند ما آویزان شاخه های بید تاب می خوریم هوای دره خمار است دلمان سرزیر...
چشمانت را ببند بگذر از این فصلِ سخت اینجا ردِ خونینِ گلبرگها از مرگ شقایق می گوید وُ آبهایِ مرده از فنایِ حیات نرگسی نیست تا دل بست به پایِ امیدش یا...
من سوالی دارم ای اهل جنون اسم مجنون را شنیدی تا کنون؟ من همان مجنون عاشق پیشه ام آتشش از دل نمی آید برون من نمی گویم به من بد کرده است این بدی هم بر...
با گریهی زار من خونینتر شد دل از درد عشق تو، بر من میگذرد قل هر شب با دل تنها، بسوزان مرا تا کی ای لیلی غمگین، بین خود جوشم آتش عشق تو در سینهام...